«ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیانِ صفِ اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند»
میلاد عرفانپور
دریافت کلیپ در آرزوی شهادت...
فقط همین.
«ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیانِ صفِ اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند»
میلاد عرفانپور
دریافت کلیپ در آرزوی شهادت...
فقط همین.
سلام
در مورد بازاریابی شبکهای، ما با اولین نتایج جستجوی اینترنتی این پاسخ رو خواهیم گرفت که این فعالیت از نظر شرعی نادرست هست. اما با توجه به این که این ایده یک کانال موثر برای توزیع هست، البته در صورت اجرای صحیح، و بالاتر از آن نیاز کشور به این رشته که در آن توزیع کالا خود میتواند باعث افزایش درآمد مردم باشد و کاهش هزینهی تولید کننده. استفتاءای در این مورد از مقام رهبری آیت ا... خامنهای انجام دادم که جواب رو در زیر مشاهده میکنید.
خلاصهی عرض؛ ندانسته قضاوت نکنیم.
شماره استفتاء: 529046
ممنون.
بسمه تعالی
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
بازاریابى شبکهاى صورت شرعی ندارد و این قبیل موارد باید بر اساس قوانین مصوّب مجلس شورای اسلامی و مورد تأیید شورای محترم نگهبان باشد و در صورت نبود قانون هم لازم است از طریق مجاری قانونی اقدام شود.
موفق و مؤید باشید.
نازنینانی امروز بر صحنه برنامهی ما آمدند که بزرگوارانه از مسببِ قتل عزیز خود گذشت کردهاند و ما از شهد شیرین بخشش آنان نوشیدهایم. اما اواخر سال گذشته و امسال نتوانستیم دو پرونده را به سوی بخشش ببریم و این برای ما بسیار دردناک بود و خستگی بر تن تک تک اعضای جمعیت باقی ماند. ممکن است کسی بپرسد چرا ناراحتید؟ آیا به ما ربطی دارد که برویم از خانواده ای که عزیزش را از دست داده طلب بخشش کنیم؟ چرا باید این کار را بکنیم؟
داستان خلقت آدم در کتب مختلف دینی وقتی به دینهای مترقیتری مثل یهودیت، مسیحیت و اسلام میرسد، خیلی جالب و متفاوت میشود. زمانی که قرار است گلِ انسان گرفته شده و انسان آفریده شود، در تفاسیر اولیهی قرآن، داستان بدین شکل است که فرشتگان مقرّب خدا به سمت خاک کعبه میروند؛ تنها خاکی که از آب بیرون بود. جایی که بعدا خانه خدا میشود. هر فرشتهای که میرود، خاک سینه میبندد و زمین اجازه نمیدهد فرشته خاک را بردارد. فرشته میپرسد: چرا نمیگذاری این خاک را از تو بردارم؟ و زمین پاسخ میدهد : " این خاک را خرج ساختن انسانی میکنید که بر روی سطحِ من خونها خواهد ریخت". به نوعی همان مفهوم آیه 30 سوره بقره که در آن ملائکه میگویند انسان خونها خواهد ریخت. فرشتهها از قبل میدانستند؛ شاید چون این هشدار توسط خاک بیتالحرام که خون ریختن بر رویش حرام بود، پیشتر به فرشتهها داده شده بود. آخرین فرشته که میرود و خاک وجود انسان را بر میدارد، عزرائیل است. وقتی میرود سمت خاک، خاک میگوید: "من این خاک را امانت نمیدهم که بروی با آن انسان بسازی" و و عزرائیل میگوید : "مُشتی خاک به من بده؛ به تو بازش خواهم گرداند". یعنی این انسان موقت است و بعدا به خاک باز میگردد. با هر عملی که کرده است.
انگار سرشت خشم و خونریزی در جان انسان نقش بسته است و در تحت شرایطی، همه ما امکان دارد مرتکب قتل شویم. امّا وقتی فرشتهها نزد خداوند از این سرشت خونریز میگویند و میخواهند که آدم آفریده نشود، خداوند میگوید: "من به چیزی آگاهم که شما آگاه نیستید". آگاهی خداوند در آنجا فاصلهای است که انسان از حیوانات میگیرد. یعنی با اسم گذاشتن روی موجودات دیگر از حیوانات فاصله میگیرد. اما نکتهی جالبی پیش میآید که ما توی این پروندهها متوجهاش شدیم. یک کاراکتر جدید به این داستان سهگانه اضافه میشود: خداوند، انسان و فرشتهها. این کاراکتر جدید، فرشتهای است که تمرد میکند. این فرشته، شیطان است؛ با سالها عبادت. حال این داستان را با معنای سمبلیک در نظر بگیرید. خدایی داریم در درونمان، شیطانی داریم در درونمان، و آدمیتی داریم در درونمان. این پردهی زندگی همهی ماست...
=====================
ادامه مطلب را در نشریه گلیخ شماره 12 بخوانید.
این شماره را از خانههای ایرانی جمعیت امام علی(ع) در سراسر کشور خریداری کنید.
گل یخ نشریه داخلی جمعیت امام علی(ع) است.
اتفاق جالبی بود
امروز که به میدان مجاهدین رفتهبودم تا برای ثبت یک اتفاق تاریخی چند روزنامه بخرم! تنها دو روزنامه تمام شده بود
کیهان و وطن امروز.
دو منتقد اصلی توافق هستهای.
من هنوز هم به عدم خوشبینی رهبری فکر میکنم و این روزهای مهم سه ماهه.
بارها آرزو داشتم که در روزهای حسّاس تاریخ، به ویژه تاریخ کشورم میبودم. تا ببینم و تجربه کنم آن لحظهی تاریخی سرنوشتساز را.
همیشه گمان میکردم که باید همه چیز در آن لحظهها جور دیگری باشد.
دهم خرداد 1226 شمسی یکی از همین روزهاست که شاید رنگ آسمان و شوق لحظههایش شبیه این ساعتهای ما باشد.
هنوز هیچ چیز از نتیجهی مذاکرات به صورت قطعی معلوم نیست، چه این که هنوز تا نگارش و امضای متن نهایی توافق حدود سه ماه مانده، و هنوز بسیارند که نمیخواند که آن روز اینگونه رقم بخورد.
امّا باز هم امشب طعم خوبی داشت،
طعم روزهای به یاد ماندنی. طعم شیرین همّت فرزندان این مرز و بوم و طعم سیاستهای درست حکومتی.
امشب به یاد ما خواهد ماند که سیاست، که گاه وسیلهی بازی بچگان است؛ امشب انگار نقش بازی بزرگانی بود که میدانند آنچه را که میخواند.
به این امید که سه ماه دیگر، یازدهمین روز از اولین فصل گرم تابستان. هنوز هم درایت و سیاست مرکز اجماع بزرگان ما باشد.
دقّت کردید که امشب چه سخنها نزدیک به هم بود و همه لب به تحسین و تقدیر گشودند؟
امسال سال، سال همدلیست.
در پس، پای در جا پای عاقلان باید گذاشت، با همدلی.
به این امید، که همه؛ فرزندان ایران، همدل باشیم.
عید نوروز، عید ایرانیان است.
همه ما ایرانیان.
از هر قومی، در هر کشوری.
ایران ما وسیعتر از مرزهای کنونی است.
همانگونه که اعتقاد ما مرزی نمیشناسد.
جوانی را میشناسم؛ مردی را که دست کودکان افغان را میگیرد در شهر خود، یزد، با این باور که دست هر نیازمندی را باید گرفت. با این اعتقاد که آنگاه که قلم در دست انسانها میدهیم، سنگ و سلاح تعصب را بی اثر میکنیم و با این یقین که افغانستان هم هنوز ایران است.
مردی از جمعیت مردمیِ امام علی (ع)، مردی از جنس عاشقان علی (ع)، مردی که خلوص رفتارش نمایان است چون نور در الماس.
و ما چه میکنیم؟ جز تحقیر و ریشهدار کردن نفرت در دل برادرانمان و خندق کندن در خطهای واهی مرزی.
جز تکّه تکّه کردن ایران در دلهامان. جز نشان دادن کثیفی لباس برادران افغان که نیروی کار یدی شده اند در ایران و حقوقشان هم انگار حقشان نیست!
جز نشان دادن بیاعتقادی به ایران بزرگ که ادعایش میکنیم.
جز نشان دادن حقارتمان؟
سال نو شد.
و من در کهنگی ای دیرین غرقه
در دل روزگار خدمت، فکر میکردم این تحویل سال، نوترین تغییر زمان و شادترین لحظه ها باید باشد امّا، با دیدۀ کور پِیِ یار نتوان گشت.
نوروزتان پیروز؛
برای امسالمان چه می خواهیم؟
جز رسیدن به یار؟ جز رسیدن یار؟
وقتی تـو نیستی
نه هستهای ما
چونان که بایدند
نه بایدها ...
هر روز بی تو
روز مـبـاداسـت.
"قیصر امین پور"