شعر
رهایی است
نجات است و آزادی.
احمد شاملو
تو را نگاه و مرا مات آن نگاه کشید
کسی که چشم تو را این همه سیــاه کشید
***
کسی که طرح مرا باب ذوق تو نزد و
تو را به ذوق من این گونه دلبخواه کشید
***
به شاهکار خودش بر تو! آن قدر زل زد
که نقش آینه ها را به اشتباه کشید
***
به زنگ گندمی ات طعم سیب را بخشید
و بعد پای مرا هم به این گناه کشید
***
فقط نگاه کن و شعرهای تازه بخواه
که هر چه شعر کشید از همین نگاه کشید
***
غزال کوهنشینـم به خود نناز که گاه
گناه ریزش کوهی به پای کاه کشید
***
من آن پلنگ جسورم که خرق عادت داشت
و نقشه های تصاحب برای ماه کشید
***
تو را رقم زد و لبخند زد به خلقت خویش
مرا کشید و برای همیــشه آهــــ کشید
***
و راز پاکی هر عشق پیش فاصله هاست
به این دلیل میان مــن و تــــــــو راه کشید
وحید پورداد